تغییر فرهنگ را باید از درون خود فرد آغاز نمود؛ یعنی فرهنگ چیزی جز باورها و اعتقادات، عواطف، احساسات و هیجانات و ارادهی انسان و نیز کردار و گفتار وی نیست. برای تغییر اجتماعی باید این پنج ساحت را اصلاح نمود؛ بهگونهای که کاملاً بر هم منطبق باشند.
از فرهنگ تعاریف متفاوتی ارائه شده است. مصطفی ملکیان فیلسوف ایرانی میگوید: «بزرگترین مشکل یک جامعه فرهنگ آن جامعه است. فرهنگ سه معنای عمده دارد: گاهی فرهنگ در برابر «طبیعت» به کار میرود؛ طبیعت به مجموعهی همهی دریافتههای بشری گفته میشود؛ فرهنگ نیز به مجموعهی همهی فرآوردههای بشری اطلاق میشود. این معنای اول فرهنگ است که بزرگترین معنای فرهنگ است.»
در درون دایرهی فرهنگ، دایرهی کوچکتری قابل رسم است که خودساختهها و فرآوردههای بشری را به دو دسته تقسیم میشوند؛ فرآوردههای مادی و معنوی بشر. فرآوردههای مادی بشر را «تمدّن» و به فرآوردههای معنوی بشر «فرهنگ» میگویند.
وجه عینی و ملموس فرهنگ را تمدّن میگویند. بهعنوان نمونه کتابها، مجسمهها، نمایشنامهها، سناریوهای فیلمها و... که اینها در واقع وجه بیرونی فرهنگاند. وجه درونی فرهنگ انسانی که همان ساحت باورها، احساسات، عواطف و هیجانات و خواستهایی که سبب تولید آثار فرهنگی شده است را فرهنگ میگویند. پس در واقع فرهنگ به معنای ساحتهای درونی آدمی؛ باورها، عواطف، احساسات و هیجانات و ارادهی آدمی است که حالتی درونی دارند و تا فرد از آن خبر ندهد، هیچکس از آنها باخبر نمیشود.
مجموعه امور درونی یک جامعه، فرهنگِ آن جامعه را میسازند و مجموعه امور بیرونی جامعه نیز تمدّن آن جامعه را به وجود میآورند. بنابراین هر جامعهای دارای فرهنگ و تمدّن میشود. احوالات درونی و باطنی شهروندانِ یک جامعه، فرهنگ یک جامعه را به وجود میآورند و امور بیرونی نیز موجب به وجود آمدن تمدّن در آن جامعه میگردند. با این تفکیک که به آنچه در درون یکایک افراد میگذرد، فرهنگ میگوییم و به آنچه در بیرون و ظرف جامعه و در ارتباط با انسانهای دیگر و یا طبیعت میگذرد تمدّن میگوییم، میتوان به «اصالت فرهنگ» قایل شد.
اصالت فرهنگ به این معناست که در میان فرهنگ و تمدّن، آنچه که در ابتدا تعیینکننده است، فرهنگ است. این فرهنگ است که تمدّن را تعیین میکند. امور درونی، تعیینکنندهی امور بیرونی است و امر انفسی، تعیینکنندهی امور آفاقی هستند. به بیان دیگر مشکل اصلی جامعه، عقبماندگی اقتصادی و عدم توسعهی سیاسی نیست بلکه ریشهی مشکلات را در درون خود افراد جامعه باید جست.
مصطفی ملکیان مفاهیمی مانند دولت، جامعه و ملّت را مفاهیمی انتزاعی میداند و آنچه از نظر وی اهمّیّت دارد، فرد انسانی گوشت و خون و پوستداری است که در زندگی، رنج میبرد. به نظر وی، بزرگترین مشکل یک جامعه باورها، احساسات و عواطف و هیجانات و خواستههای شهروندان آن است و اگر آنان در خواستههای خود بازنگری کنند، آنگاه در همهی نهادهای اجتماعیشان هم بازنگری روی میدهد و وضع جامعه بهمعنای همهی نهادهای موجود در آن مانند اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، خانواده، اخلاق، دین و حقوق و... رو به بهبود میرود.
«حجّت دهحقی» جامعهشناس در باب فرهنگ، بر این باور است که فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با همهی شرایط و خصوصیات فرهنگی است. در واقع فرهنگ دربرگیرنده همهی چیزهایی است که ما از مردم دیگر میآموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیرمستقیم از فرهنگ ناشی میشود و تحت نفوذ آن است. فرهنگپذیری باید فرایندی دوسویه باشد و در افرادی مصداق دارد که شخصیت آنان شکل گرفته و دارای قدرت پیشبینی هستند. در چنین حالتی فرهنگپذیری به جریانی پیچیده تبدیل میشود و فرهنگ جدید به آسانی فرد را تحت سلطه و تأثیر خود قرار نمیدهد.
باری، نتایج پژوهشها نشان میدهد که برای تغییر فرهنگ، باید از درونِ خود انسانها آغاز نمود. به بیانی دیگر، در زندگی این جهان، این فرد است که اصالت دارد و زندگیاش نیز باید اصیل و غیرعاریتی باشد؛ یعنی باورهایش تابعی از فهم خودش باشد؛ تا جایی که صداقت بهمعنای انطباق کامل میان همهی ساحتهای درونی (باورها، عواطف، احساسات و هیجانات و اراده) و ساحتهای بیرونی (کردار و گفتار) فرد به وجود بیاید. جالب اینجاست که قرآن نیز درباب تغییر میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آنان خود را تغییر دهند. اساس تغییر و تحوّل اجتماعی از درون فرد، آغاز میشود.
انسانم آرزوست!

نظرات